مقاله ای جالب در مورد مغز انسان ...

گاهی اوقات پیچیدگی مباحثی که در علوم انسانی مطرح می شـود آنقـدر زیـاد اسـت که نمی توان تنها با طرح چند
سوال کلی از تمام رازهای موجود پرده بـرداری نمود. شاید برای کسب اطلاعات موثق در یک زمیـنه خاص، لازم باشد
چندین مقوله مرتبط و در عین حال متفاوت را مـورد بـحث و بررسی قرار دهیم تا بتوانیم به یک جمع بندی عمومی در
مـورد مـوضوعی خاص دست پیدا کنـیم. تحـقیق و بررسی پـیرامون پـاره ای از مـباحث آنقـدر چـالش بــرانگیز است که
پاسخ به چند سوال سطحی و پیش پا افتاده کاری از پیش نـخواهد برد. از جمله عنوان های دشوار و پیچیـده عـلمی،
بررسی کنش و واکنش های موجود در ذهن و نحوه عملکرد مغز می باشد. به طور روزانه پرسش های متفاوتی در این مورد به ذهن هر بشری خطور می کند. از جمله این معماهای بی پاسخ می توان به موارد زیر اشاره کرد: عملکرد حقیقی مغز به چه صورت است؟ مغز چگونه می تواند کارهای متفاوتی را از لحظه ای به لحظه ی دیگر انجام دهد؟ اجزای داخلی این ارگان چگونه با یکدیگر ارتباط داخلی برقرار می کنند؟
این عضو چگونه داده هایی با کیفیت حسی را دریافت نموده و آنها را با دانش و تجربه ی منسجم و منطقی ما از جهان خارج مرتبط می سازد؟
چگونه این قبیل داده های حسی را با قضاوت های آگاهانه و اختیاری همراه ساخته و ما را قادر به استدلال و استنتاج می نماید؟
چگونه احساسات و عواطف را با داده های حسی در می آمیزد؟
مغز چگونه سلسله مراتب کارهایی که ملزم به انجام آن هاست را سازماندهی میکند؟ به عنوان مثال چگونه می تواند توجه ما را به مسئله ای جلب کند؟ سلسله مراتب متمرکز کردن فکر و توجه بر روی مطلبی خاص، بسته به چه ترتیبی در ذهن انجام میپذیرد؟ چه نیرویی در مغز وجود دارد که به ما این امکان را می دهد تا اشکال را از زمنیه ای که در آن قرار گرفته اند تشخیص دهیم؟
اگر به این سوالات با دقت بیشتری نظر بیفکنیم، قطعاً به این نتیجه می رسیم که باید با توجه بالاتری به واکنش های موجود در مغز نگاه کنیم. اگر بخواهیم به طور تفضیلی تر به بررسی عملکرد مغز بپردازیم می توانیم به طور اخص پرسش های ذیل را مطرح نماییم:
مغز چگونه میان رخدادهای ناپیوسته ارتباط ایجاد می کند، چگونه اعمال بالقوه ای را که فرد می تواند در مورد موضوع خاصی انجام دهد را در خود به تصویر می کشد؟ این تجربه ذهنی وابسته به چه منبعی است و از کجا تغذیه می شود؟ این استمرار و پیوستگی یکپارچه و شگرف از کجا نشات می گیرد؟
تصاویر مادی و غیر مادی به چه شکل و با استفاده از چه تجهیزاتی در ذهن ثبت میشوند؟ سازماندهی تصاویر ایستا و پویا در کدام بخش از مغز شکل می گیرند؟ چگونه است که حتی اگر سرمان را هم تکان دهیم و نگاهمان را به سمت دیگری معطوف کنیم، باز هم تصاویر قبلی که مشاهده نموده ایم در ذهنمان از پویایی اولیه ی خود برخوردار خواهند بود؟
فرایند رعایت ترتیب و توالی به چه نحوی در مغز رعایت می شود؟ چگونه می توانیم ترتیب رعایت کلمات و یا اعداد و ارقام را در ذهن خود به صورت ثبت شده داشته باشیم؟
مغز چگونه عملکرد
مغز چگونه می تواند تمام وقایع حتی کوچکترین اتفاق هایی که در سال های بسیار دور برایمان رخ داده اند را در خود ثبت و ضبط کند؟
چگونه است که رد پایی از تمام وقایع در ذهن ما وجود دارد؟
و نهایتاً این ارگان شگفت انگیز چگونه می تواند به کلیه اطلاعات محرمانه ای که در خود ذخیره کرده، در هر زمانی که لازم باشد بدون نیاز به هیچگونه کد و یا رمز عبوری دسترسی آنی داشته باشد؟ اطلاعات در عین حالی که محرمانه هستند به همان اندازه هم در دسترس هستند
زمان و اهمیت آن
"حافظه ی کوتاه مدت" و "حافظه ی بلند مدت" را کنترل می کند، چگونه می توانیم ایده ای را در ذهن خود نگه داریم و بعد یادمان باشد که در مورد آن باید فکر کنیم؟ حافظه صرفاً به چه معنایی است؟ خاطرات در کجا ثبت می شوند؟ یاداوری چیست؟ (به ویژه اگر یادتان بیاید که دیروز برای نهار چه غذایی میل کرده اید؟) ! تعجب آور نیست؟
با اتکا به پژوهش های جدید علمی، ثابت شده است که ذخیره سازی اطلاعات در مغز تنها با تکیه بر تعداد زیادی نرون
پژوهش های اخیر در حیطه ی علم عصب شناسی حاکی از نوعی مرکزیت در فعالیت های مغزی هستند
برخی از فعالیت های حیاتی رشته های عصبی موجود در مغز هستند که ما را ناخواسته به سوی یک چنین فرضیه ای هدایت می کنند
فعال سازی موفق یک نرون در کنار چیدمان متداول وقایع، عکس العمل های معنادار را در فرد ایجاد می کند
حال از جنبه ی دیگری به این مسئله می پردازیم؛ به این ترتیب که برخی از سیگنال های حسی در یک نقطه انشعاب سیناپسی مدوله شده و به سیگنال های دیگری که در زمان های مختلف به مغز ارسال شده اند می پیوندند
اما مطلب مهمی که در این میان باید توجه خاصی به آن مبذول داریم این است که زمانبدی موجود در مغز را می توان از دو جنبه ی زمانبدی موضعی و زمانبندی کلی مورد بررسی قرار داد
یکی دیگر از عملکرد های شگفت انگیز مغز توانایی آن در ایجاد استمرار و پیوستگی بین وقایع مختلف است؛ بشر هنوز هم برای درک این عملکرد خارق العاده با مشکلات عدیده ای روبروست
هماهنگی فعالیت های مغزی
(سلول های عصبی مغزی) مقدور نخواهد بود. البته نقش این یاخته های عصبی در این مورد بخصوص به هیچ وجه قابل اغماض نخواهد بود اما به این صورت هم نیست که تنها با استفاده از نرون ها بتوان وقایع را با سرعت بالایی ارزیابی نمود و متعاقباً واکنش منحصر بفردی نسبت به آن از خود نشان داد. کاملاً واضح است که فعالیت نرونی یکی از شروط لازم برای فعال نگه داشتن عملکرد ذهنی هستند اما باید توجه داشت که به عنوان شرط کافی به حساب نمی آیند و فاکتورهای دیگری در این میان وجود دارند که نقش آنها کمرنگ تر از فعالیت های یاخته های عصبی مغز نیست. یکی از این عوامل موثر "بازه ی زمانی" است. کلیه فعالیت های مغزی با در نظر گرفتن زمان معنا پیدا می کنند. این زمان است که به کلیه ی عناصر ذهنی ما انسجام می بخشد و عکس العمل های مغز را سازماندهی می کند. بدون وجود این سازماندهی زمانی، کلیه فعالیت های فیزیکی و غیر فیزیکی از هم پاشیده می شوند. بد نیست بدانید که انسان ها تنها برای اینکه فقط زنده بمانند – و هیچ کار دیگری هم انجام ندهند - مغزشان باید به صورت همزمان چندین کار متفاوت را با رعایت زمان، تنظیم و تعدیل نماید. برای درک دقیقتر این فرایند باید عنوان کرد که در مرحله ی اول، اطلاعات و داده ها منحصراً در هر نرونی کد گذاری می شوند و سپس کلیه ی این اطلاعات در یکجا جمع شده و برای بار دیگر یک کد کلی بر روی آنها گذاشته می شود. به عبارت دیگر می توان گفت که یک تکه ی کوچک داده، باید ابتدا در هر یک از نزون های مرتبط تحلیل و بررسی شود و سپس به طور کلی در امتداد رشته های عصبی قرار گرفته و مجدداً مورد ارزیابی واقع شود. این روند نوعی همکاری و انسجام همزمان را در مغز طلب می کند. می بایست مکانیزمی برای کنترل بی نقصی هر یک از حلقه های زنجیر رشته ی عصبی -همان نرون ها هستند- که سیگنال های متفاوت را تجزیه و تحلیل می کنند، وجود داشته باشد. نباید این فرایند را دست کم گرفت چراکه ذهن در هر لحظه با شلیک پیاپی اطلاعات همراه است و نه تنها باید اطلاعات را سازماندهی کند بلکه باید عملکرد بخش های مختلف داخلی خودش را نیز تنظیم نماید. مغز نه تنها موظف است که اطلاعاتی را که همین چند لحظه قبل دریافت نموده را به صورت یکپارچه در خود کدبندی نماید، بلکه باید بر روی اطلاعات فعلی تمرکز کرده و در عین حال سنسورهای خود را آماده ی دریافت سیگنال های بعدی نیز بکند. . دانشمندان متعددی ادعا می کنند که به طور کلی مغز داده های مختلف را بر اساس یک بازه زمانی تحلیل و بررسی می نماید. این فرضیه با نام تئوری "الزام زمانی" جامعیت پیدا کرده است. . تحقیق و بررسی در مورد تجربیات ذهنی با اتکا به وقایع گذشته خیلی راحت تر انجام می شود تا اینکه بخواهیم دانش خود را با در نظر گرفتن احتمالات آینده و بررسی واکنش ها و رخدادهایی که ممکن است در زمان های آتی با آن مواجه شود، بسنجیم. زمانیکه گیرنده های حسی به واسطه ی یک محرک خارجی برانگیخته می شوند، سیگنال هایی را به نرون ها می فرستند. این لحظه درست زمانی است که یک نرون به وسیله یک محرک خارجی برانگیخته شده است. اما یک چنین تحریکی هیچ گاه به خودی خود برای ایجاد یک نوع کنش بالقوه کافی نیست و تنها با اتکا به تحریک یک نرون نمی توانیم انتظار داشته باشیم که شاهد یک واکنش خارجی بالفعل باشیم. . البته ناگفته نماند که کل پروسه ی ذکر شده در زمانی کمتر از ضریب ثانیه اتفاق می افتد. این مقوله را می توان با مثالی در مورد شمارش آرا بیشتر تفهیم نمود. برای شمارش صحیح آراء همیشه دو نفر در جایگاه ویژه ی شمارش قرار می گیرند. برای اینکه هر رای به عنوان یک امتیاز به حساب بیاید، در زمان شمارش هر دوی این افراد باید دست خود را بالا نگه دارند، در غیر اینصورت اگر تنها یکی از طرفین صحت رایی را تصدیق کند و دیگری چنین نظری نداشته باشد، آن رای به عنوان یک امتیاز به حساب نخواهد آمد. ارتباط فعالیت نرونی و چیدمان زمانی نیز به همین صورت است. به عبارت دیگر می توان گفت که نرون ها ردیاب هایی هستند که سیگنال ها را دریافت کرده و سپس با کمک چیدمان زمانی، وقایع منطبق و همرویداد را کشف می کنند و واکنش خارجی را شکل می دهند. به موجب این امر مبحث "زمان" در عملکرد مغز اهمیت بسیار زیادی پیدا می کند و می توان گفت که زمان عنصر انسجام را برای مغز به همراه دارد. . به این ترتیب کلیه ی سیگنال های حسی این امکان را پیدا می کنند که در آن واحد با سایر سیگنال های موجود ارتباط برقرار کنند. از سوی دیگر سیستم عصبی مغزی نیز این امکان را پیدا می کند که میان داده های حسی، یکپارچگی برقرار کرده و علاوه بر کد گذاری موردی داده ها، آن دسته از اطلاعاتی را که در ارتباط با یکدیگر هستند را دسته بندی کرده و واکنش صحیحی از خود نشان دهد. بنابراین می توان گفت که در هر یک از این انشعاب های سیناپسی و در هر بازه ای که در آن رخدادی انتقال می یابد و میان فعالیت نرونی و چیدمان زمانی توازن ایجاد می شود، سیستم عصبی یک رای دریافت می کند! شاید قدری پیچیده باشد، اما فقط یک چیز می توان گفت: نتیجه ی آن یا دریافت است یا عدم دریافت. این امر بر لزوم تقابل و همسنجی 1)زنجیره ی داده سنجی و 2)چیدمان زمانی می افزاید و بازه زمانی را بیش از پیش پر اهمیت می کند. انشعاب سیناپسی را می توان به عنوان دریچه ی بسیار باریکی از احتمال در نظر گرفت که سیگنال های ورودی جدید قادر هستند به صورت تناوبی از آن "عبور" کنند. . این امر سبب می شود که برقراری ارتباط میان بخش های مختلف مغز به مراتب آسان تر گردد. کوچک ترین خلل زمانی در محیط مغز، سبب عملکرد ناقص و پیدا شدن عیوب متفاوت در مغز می شود. ریشه ی بسیاری از بیماری های مغزی نیز عدم وجود زمانبندی مناسب است که فرایند ایجاد انسجام و یکپارچگی را از مغز سلب می کند. اما متاسفانه هیچ پژوهش و بررسی تا کنون نتوانسته است سیستم اصلی کنترل یک چنین زمانبدی منسجمی را در مغز معین کند و آنرا به عینیت برساند. در هیچ یک از تکنیک های شبیه سازی آزمایشگاهی که حتی "خیال" را در محیط لابراتور بازآفرینی کرده اند، باز هم نتوانسته این انسجام زمانی و یکپارچگی را به تصویر بکشند. گمان می رود که کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه نیازمند مطالعات بیشتری است. . تنها تعریفی که دانشمندان برای این امر ارائه داده اند این است که اظهار می دارند مغز به گونه ای از تکرار و تجدید رخداد های مختلف تصویر برداری کرده و رویداد های باز تکرار شونده و پر بسامد را در خود ضبط می کند و فعالیت های آتی خود ر به مثابه آن سازماندهی می نماید. به اینگونه که اگر در آینده اتفاق مشابهی در زندگی فرد رخ دهد، مغز با استفاده از اطلاعاتی که در گذشته در مورد آن موضوع خاص در خود ذخیره کرده، به تحلیل و بررسی موردی پرداخته و واکنش منطقی از خود نشان می دهد. تکرار برای سازماندهی تجربه های حسی به عنوان جزئی لاینفک در نظر گرفته می شود. تکرار همچنین برای آن دسته از فعالیت هایی که مغز به واسطه آن موقعیت خود را از لحظه ای به لحظه ی دیگر حفظ می کند نیز اهمیت دارد. اگر این بخش از مغز دچا ر آسیب شود، فرد با مشکلاتی مواجه می شود که از آن به عنوان خلل در "مدیریت موقعیت ها" یاد می شود. مطمئناً این ساختارهای مولد مغز که وظیفه ثبت وقایع تکراری را دارند باید در ذات خود دارای ماهیتی پویا، نافذ و حاوی قابلیت تاثیر گذاری باشند. یعنی همانطور که این ساختار اطلاعات حسی و رخدادهای شناختی و منطقی را تحلیل و بررسی می نماید، باید قادر باشد که یک منبع تعدیل و تبدل داخلی را تغذیه کند تا بعداً بتواند تجربه ی سیگنال ذخیره شده را به عینیت نزدیک کرده و از آن یک عکس العمل خارجی ایجاد کند.این امر کلیت قابل توجهی را در داخل این سیستم ایجاد می نماید که سرشار از انسجام در انجام امور است.
تکرار وقایعی که در مغز رخ می دهد وجود فضایی را طلب می کند که در آن منبعی برای ذخیره سازی سیگنال های مرجع وجود داشته باشد. این سیگنال های مرجع به عنوان قالب اصلی تحلیل اطلاعات مختلف به شمار می روند. تصور بر این است که یک سری سیگنال های اصلی وجود دارند که مغز با استفاده از آنها سایر سیگنال های متفرقه را ارزیابی می کند. درست مانند حروف الفبا که قالب زبان را تشکیل می دهند و با استفاده از چند حرف محدود می توان بی نهایت کلمه ساخت. در مغز به هر سیگنال اصلی یک کد داده می شود و سپس رشته های عصبی آنها را داده نگاری می کنند. این سیگنال های کد گذاری شده یک قالب اصلی را مغز ایجاد می کنند که عمده واکنش های مغزی از روی آن الگو برداری می شود. این قالب کلی بر پایه ی بازه زمانی استوار بوده و بر طبق آن از خود واکنش نشان می دهد، دارای یک ساختار موضعی است، همایند گرایی می کند، سیگنال ها را موضع یابی می کند، اطلاعات را به بخش های مورد نظر انتقال می دهد، و نهایتاً واکنش های ارادی و غیر ارادی را به مکانی که لازم است می فرستد. این قالب اصلی کد گذاری شده وظیفه ی هدایت و سنجش ارتباطات و تعاملات بخش ها و منطقه های مختلف مغز را به عهده دارد. در این مورد می توان مثال گروه ارکستر را بیان کرد. هر یک از نوازنده ها که ساز خاصی را می زنند، به نوبه خود کار منحصر بفردی را انجام می دهند و در بازده کلی کار نقش بی شائبه ای را بازی می کنند. وظیفه ی هر یک از نوازنده ها با بقیه ی افراد گروه متفاوت است، اما نتیجه کار زمانی مورد پسند واقع خواهد شد که میان آنها یک انسجام و هماهنگی وجود داشته باشد. به همین دلیل نیاز به یک رهبر ارکستر دارند تا فعالیت های کل گروه را به طور همزمان کنترل کرده و آنها را در مسیر درست هدایت کند. از سوی دیگر هر یک از این نوازنده های سازهای مختلف موظف هستند که خودشان را با یک الگوی کلی و ریتم و توازن عمومی که رهبر ارکستر به آنها القا می کند، مطابقت دهند. زمانی شاهد یک ساختار موزون و کارامد هستیم که تک تک اجزاء با یکدیگر همکاری داشته باشند. همین فرایند مشابه، در مغز هم جریان دارد. می توانیم به مغز نام "رهبر ارکستر مجازی" را اطلاق کنیم. مغز تنها ارگانی است که هم عملکرد سایر اعضا را کنترل می کند و هم می بایست سازماندهی کل اجزای تشکیل دهنده ی خودش را به عهده گیرد. تنها در این حالت است که مغز می تواند از عهده ی کنترل و هدایت بدن به خوبی برآید. حال اگر بخواهیم که جایگاه اصلی این رهبر ارکستر مجازی را در مغز جهت یابی کنیم، می توانیم رهبریت مرکزی آن را در "تالاموس"، این سامانگر مجلل، نقطه یابی کنیم.
این روزها پژوهشگران بر این باورند که تجربیات حسی مکرر و با فراوانی بالا قادرند هرگونه تجربه ی حسی جدید، قطعه های داده ای اطلاعات و کل فعالیت های منطقی و فعالیت های ویژه ی حرکتی را سازماندهی کنند
همه روزه نقش فراگیر زمانبدی در فعالیت های مغزی از سوی محققان مورد توجه بیشتری قرار می گیرد
"
از این گذشته ارتباط میان حلقه های ویژه و عمده ی تالاموسی حاکی از این امر است که این بخش از مغز نه تنها به عنوان یک دروازه ی عبور برای ورود و خروج اطلاعات به داخل مغز مشغول فعالیت است، بلکه تالاموس به عنوان قطب فرماندهی فعالیت های مغزی به شمار می رود که با استفاده از قشرمغزی
از سوی دیگر
ممکن است چه اتفاقی روی دهد اگر این برنامه زمانبدی شده ی منسجم مغزی با مشکل مواجه شود؟ ما تجربه جالبی را با مشاهده کودکان ژاپنی برای خود بدست آوردیم
با این توصیف می توان به طور کامل متوجه شد که ما تا چه حد فعالیت هایمان به حرکات ریتمیک ذهنمان وابسته است
"
اخیراً
شواهد و مدارک جدید گویای این مطلب هستند که
یک مدل جدید برای آسیب شناسی روانی
. همچنین گمان می رود که عوامل تکرار شونده ی با بسامد پایین مسئول فرماندهی و سازماندهی آن دسته از رویدادهایی هستند که تعداد دفعات تکرارشان پایین است اما به صورت دائمی در طول زمان تکرار می شوند و از استمرار بالایی برخوراد می باشند؛ مانند: کنش ور سازی عمومی بدن و فعال کردن ارگان ها، چرخه خوابیدن و بیدار شدن، و حتی عملکرد سیستم ایمنی بدن و سیستم غدد مترشحه داخلی. . "ردولفو لیناس" سال ها پیش در رساله ای در مورد این مطلب که "چگونه می توان آگاهی و هشیاری مغز را تشریح کرد" اظهار داشته است که: تلاش برای دریافت این مطلب که مغز چگونه کار می کند، امری است که در نگاه اول خیلی بحث برانگیز به نظر برسد؛ چراکه مغز به عنوان یک مرکز فرماندهی به شمار می رود که سازماندهی کل سیستم های عمومی بدن را به عهده دارد. شاید یکی از بخش های سازماندهی سیستم عصبی مغزی، که تصور می شود به طور خاص بر روی عملکرد داخلی مغز کار می کند، پیوند تودردر توی غشای تالاموسی(مایع خاکستری مغزی) است. از دیگر مواردی که در اینجا از اهمیت ویژه ای برخودار می باشد این است که تالاماکورتیکال در چرخه ی نرونی دارای اثر متقابل می باشد. (کورتکس) با سایر کورتکس ها ارتباط برقرار می کند." "رودولفو لیناس" و "فیلوس ترانس ر.سوک لوند بیول" در رساله ی علمی دیگری تحت عنوان "اساس هشیاری نرونی " (29 نوامبر 1998) توضیح می دهند که: . این کودکان در کلینیک تخصصی بیماری های مغزی بستری بودند. مشکل آنها بیماری هایی نظیر: صرع، تهوع و غش کردن پی تقریباً 5 ثانیه قرار گرفن در معرض نور تابان ریتمیک تلویزیون بود. تقریباً یک کودک از هر 5000 کودک به یک چنین مشکلی مبتلا می شود. البته دانشمندان هنوز به اتفاق آرا با این نظر موافق نیستند. آنها چیزهایی در مرود "غش نوری" می دانند و این امر برای مدت ها به این شکل مرسوم بوده است. در جمع بندی چیزی که در بالا گفته شد کاملاً واضح است که این موارد بچه های کوچک یک محرک خارجی ریتمیک نمی تواند به وسیله مغز تثبیت شود و در عوض تبدیل می شود به دامنه های نوسان بالا و بالاتر تا زمانیکه حمله شکل بگیرد و بیماری حالت شدید تری به خود بگیرد و کودک هشیاری خود را از دست بدهد. . تا زمانیکه به سازماندهی قوی مشغول به کار است، هیچ مشکلی احساس نخواهیم کرد اما زمانیکه این مکانیزم از کار می افتد، واقعاً همه چیز خراب می شود و دیگر قادر به انجام هیچ واکنشی نخواهیم بود! البته چنین واماندهی ها و ناتواناهایی ذهنی از جمله پدیده های نادر پزشکی محسوب می شوند. اگر چنین وضعیت یکپارچه ی ذهنی و سیستم کنترل مغزی وجود نداشت، به طور کلی بقای انسان ها از میان می رفت. حتی ظریف ترین اختلال ها در زمانبندی می تواند مشکلاتی را با خود به همراه داشته باشد که در نگاه اول غیر قابل درک به نظر برسد و جبران آن نا ممکن باشد. آنتونیو داماسیو" در کتاب خود اظهار می دارد که: "هر گونه نقص در مکانیزم زمانبندی به احتمال زیاد می تواند یکپارچگی و یا از هم پاشیدگی و فروپاشی جعلی مغزی را ایجاد می کند.با اتکا به این امر می توانیم اطلاعاتی در مورد این مطلب که وقتی افراد بر اثر ضربه ی مغزی دچار اغتشاش و سرگیجه می شوند، بسته به چه عاملی است. لازم به ذکر است که در برخی از علائم اسکیزوفرنی و سایر بیماری ها نیز نشانه هایی از آن دیده می شود." صفه
نظرات شما عزیزان:
حامد 
ساعت17:48---24 خرداد 1390